معنی رضا قاسمی

حل جدول

رضا قاسمی

هم نوایی شبانه ارکستر چوب ها


رضا قاسمی (نیلوفر)

همنوایی شبانه ارکستر چوبها

لغت نامه دهخدا

قاسمی

قاسمی. [س ِ] (ص نسبی) نسبت است به قاسم.

قاسمی. [س ِ] (اِخ) یوسف، مکنی به ابوالحجاج. از دانشمندان است، و از اوست «شرح ابوالحجاج یوسف القاسمی » بر ارجوزه ٔ سیوطی به نام «التثبیت فی لیله المبیت » که به سال 1314 هَ. ق. در فاس در 255 صفحه به چاپ رسیده است. (معجم المطبوعات ج 1 ستون 300 و 301 و ج 2 ستون 1483).

قاسمی. [س ِ] (اِخ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند در 61هزارگزی شمال شوسف و 31هزارگزی شمال میقان واقع است. سرزمین آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. 96 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

قاسمی. [س ِ] (اِخ) دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشه شهرستان نیشابور. در 12هزارگزی خاور نیشابور و در جلگه واقع و هوای آن معتدل است. 104 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

قاسمی.[س ِ] (اِخ) دهی است از دهستان کیذقان بخش ششتمد شهرستان سبزوار. در 12هزارگزی جنوب خاوری ششتمد و سر راه مالرو عمومی ششتمد واقع است. کوهستانی است و هوائی معتدل و 444 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات، میوه جات و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


قاسمی حلاق

قاسمی حلاق.[س ِ ی ِ ح َل ْ لا] (اِخ) رجوع به قاسمی دمشقی شود.


قاسمی انوار

قاسمی انوار. [س ِ ی ِ اَن ْ] (اِخ) سید معین الدین قاسم انوار. رجوع به قاسم انوار شود.


رضا

رضا. [رِ] (اِخ) یا رضای اصفهانی، شیخ نجیب الدین رضا. رجوع به زرگر اصفهانی شود.

رضا. [رِ] (اِخ) یا رضا ملایری، میرزا رضا آریان. از گویندگان قرن چهاردهم هجری بود. رجوع به تذکره ٔ شعرای معاصر اصفهان ص 485 و 486 و فرهنگ سخنوران شود.

رضا. [رِ] (اِخ) یا رضایی نوربخشی یا رضایی طهرانی یا رازی. رجوع به رضایی طهرانی در فرهنگ سخنوران و رضایی (شاه رضا...) شود.

رضا. [رِ] (اِخ) یا رضا اصفهانی، مولانا آقا رضا خلف مولانا محمد گیلانی مشهور به سراب (متوفی در حدود 1135 هَ. ق.). از گویندگان قرن 12 هجری بود. رجوع به تذکره المعاصرین ص 109 و نجوم السماء ص 204 و فرهنگ سخنوران شود.

رضا. [رِ] (اِخ) یا رضا کازرونی، حاج میرزا محمدرضا ملقب به «صدرالسادات ». از گویندگان قرن سیزدهم هجری بود. رجوع به مرآه الفصاحه (حرف «ر») و فرهنگ سخنوران شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

رضا

‎ (اسم) خشنودی خوشدلی، صلاح صوابدید، (تصوف) رفع کراهت و تحمل مرارت احکام قضا و قدر و مقام رضا بعد از مقام توکل است حقیقت رضا تسلیم شدن سالک است، (صفت) خشنود راضی. یا رضا ء بودن خوشدل بودن خشنود بودن، راضی بودن.

معادل ابجد

رضا قاسمی

1212

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری